
یه نفر باباش می میره خیلی براش بی تابی می کرده .غضنفر می ره دلداریش بده .می گه ناپلئون رو می شناسی؟ بعد از این همه جنگ و فتوحات مرد.انیشتن رو می شناسی؟ بعد از این همه کشف و اختراع مرد .بابای تو که هیچ گهی نبود تو اینقدر براش بی تابی می کنی
به غضنفر میگن: چرا همش داری دور میدوون با ماشینت میچرخی؟می گه: راهنمام گیر کرده
غضنفررفته بوده چتربازی. موقع پرش از هواپیما، فرمانده بهش می گه: وقتی پریدی بیرون دکمه سبز می زنی چترت باز میشه، یک درصد اگر باز نشد، دگمه قرمز رو می زنی که حتما چترت باز می شه. بعد وقتی رسیدی پایین یک جیپ هم پایین منتظرته که می بردت پادگان. حالا بپر.
غضنفر می پره، دگمه سبز رو میزنه چتر باز نمی شه، دگمه قرمز رو میزنه چتر باز نمی شه، می گه اگه شانس ماست، حالا اگر برسیم پایین جیپه هم رفته
به غضنفر میگن صبحونه چی می خوری میگه : تـیـلـیـد ، میگن ظهر ناهار چی میخوری میگه : تـیـلـیـد میگن شام چی می خوری میگه : تـیـلـیـد ، میگن اصلا ولش کن اوقات فراغتت رو چیکار می کنی میگه میشینم نون خورد می کنم واسه تـیـلـیـد
به غضنفر گفتند: بابات به رحمت ایزدی پیوست! گفت: رحمت ایزدی دیگه کیه؟!…… گفتند نه. منظورمون اینه که به دیار باقی شتافت…… گفت: منظورتون را نمی فهمم!!!….. گفتند: یعنی اینکه دار فانی را وداع گفت…… گفت:بازم نفهمیدم!……. گفتند:ای بابا…بابات رخت از این دنیا بربست……. بازم نفهمید!…… آخر سر عصبانی شدند و گفتند : ابله…بابای خرت! مرد……. گفت: خر ما که بابا نداشت!……خودش یکی بود
غضنفر زنگ میزنه آژانس انرژی اتمی: میگه..میخوام با دکتور البرادعی …صحبت کنم….. البرادعی: بفرمایید غضنفر میگه: آقای البرادعی شما دکترین ؟ البرادعی میگه: بله من دکترم یارو میگه: پس آخه واسه چی تو آژانس کار میکنی
غضنفر مى ره خواستگارى به دختره یه بلیط اتوبوس مى ده! بابای دختره شاکى میشه میگه: مردتیکه ی خر این چیه؟ غضنفرمیگه : احمق ارائه ی بلیط نشان دهنده شخصیت شماست
امیدوارم خوشتون اومده باشه
|